saqeznews
مبين وبسايت تحليلي خبري است كاملامستقل،كه خبرهاي روزايران وجهان راموردتحليل وبررسي قرارميدهد.
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
 

 

کمبوجیه

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

522 قبل از میلاد  

 

 

تصویر بازسازی شده از تخت جمشید

 

بیوگرافی و زندگینامه

 شاهنشاهی کمبوجیه(29-37)(530-522 پیش از میلاد مسیح)
کورش دو پسر داشت یکی کمبوجیه که بزرگتر بود( گونه ی یونانی نام وی کامبیز است) و دیگری بردیا که کهتر بود. کورش کمبوجیه را جانشین خود کرد و وی را پس از مرگ گئوبروو گمارده ی کورش در بابل ، شاه بابل کرد. همچنین بردیا را به فرمانروایی بسیاری از کشورهای ایران خاوری گمارد.
کمبوجیه با فیدایمیا دختر هوتن، یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد. بردیا پس از برتخت نشستن، وی را به همسری خود درآورد و برپایه ی گاهنویسان یونانی وی کسی بود که دریافت آنکه برتخت نشسته، بردیا نیست.
کمبوجیه در جنگ واپسین کورش بزرگ با بیابانگردان، همراه وی بوده و پس از کشته شدن کورش به عنوان جانشین وی راهی پارس شده است. این احتمال هست که کمبوجیه برای جلوگیری از تاخت وتاز بیابانگردان چند ماه نیروهای خود را  درانجا نگاه داشته است.
باری پس از کشته شدن کورش ،کمبوجیه شاهنشاه شد و بردیا همچنان فرمانروای ایران خاوری ماند.
پیروزی بر مصر
با آگاهی از درگذشت کورش، فرعون مصر پسرش پسامتیک را برای بازیابی فلسطین و سوریه با سپاه بزرگی به آنجا فرستاد.
کمبوجیه لشکرکشی خود را پس از یک تدارک جنگی و سیاسی گسترده آغاز کرد.چشمه های مصری آمدن هخامنشیان را تهاجم چندین کشور نگاشته اند، هرودت نیز می گوید بیشتر مردم کشورهای پیرو هخامنشیان، سربازانی در لشکر وی داشتند.
کمبوجیه را می توان بنیادگذار نیروی دریایی ایران دانست. این ناوگان، نخست از مردان و ابزاری پدید آمده بود که از آسیای کوچک و فنیقیه گرفته شده بود، قبرس نیز به ایران پیوست که در لشکرکشی به مصر کشتی هایی فرستاد.
 در دریای کاسپین نیز نیروی دریایی پدید آمد تا از تاخت و تاز مردم دشت نشین فرای دریا به سرزمین های هخامنشی جلوگیری شود که درینجا ساختاری ایرانی داشت.
 کمبوجیه خود برای جنگ با مصریان به شام لشکر کشید. در رویارویی دو سپاه ، کمبوجیه پیروز شد و پسامتیک به فلسطین عقب نشست. درین هنگام پسامتیک از درگذشت پدرش( شاید آبان سال 33 پس از برتخت نشستن کورش یا نوامبر 526) آگاه شد و با شتاب به مصر بازگشت. کمبوجیه به دنبال وی راهی مصر شد.
باری شش ماه پس از درگذشت فرعون پیشین، ارتش ایران به پلوزیم، دروازه ی مصر، در دهانه ی خاوری دلتای نیل (اسماعیلیه ی کنونی) رسید( بهار سال 34).
چنین بر می آید که دریاسالار مصری و گروهی روحانی انگیزه ای برای پایداری نداشته اند چرا که جنگی دریایی روی نداده است. هم چنین فرمانده ی مزدوران یونانی لشکر مصر بر سر اندازه ی دستمزد با کارگزاران مصری به هم زده به کمبوجیه پیوست. وی رازهای لشکری مصریان را برای ایرانیان بازگو کرد.
سپاه مصر در نزدیکی پلوزیم جای گرفته بود. سپاه ایران نیز در همان نزدیکی اردو زد. در نبرد پی آمد که کشته ی بسیار برای هردو سوی نبرد به همراه داشت ارتش ایران به پیروزی رسید. هرودت که هفتاد سال پس از نبرد، آوردگاه پلوزیم را دیده می گوید که هنوز می توان  استخوان های سربازان را در آنجا دید.
 

 

داریوش اول

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

551 قبل از میلاد    

486 قبل از میلاد  

مروردشت فارس - نقش رستم 

 

مقبره داریوش در نقش رستم

 

بیوگرافی و زندگینامه

 داريوش منتسب به يکي از خاندانهاي فرعي سلسله هخامنشي است ، جد داريوش ( ارشام ) که در آن زمان زنده بود ، عنوان پادشاهي داشت و پدر داريوش ( ويشتاسب ) در پارت از حکام بود . کمتر پادشاهي در بدو جلوس به تخت شاهي مانند داريوش با مشکلات زياد و طاقت فرسا روبرو بوده است . زيرا بعلت غيبت طولاني کمبوجيه از ايران که مدت 4 سال بطول انجاميد و اخباري که در غياب او منتشر مي شد ، به تخت نشستن بردياي دروغين و کارهاي او که در مدت 7 ماه براي جلب توجه مردمان ايالات کرده بود ، در نتيجه از نفوذ حکام مرکزي ، در ممالکي که تازه جزو ايران شده بودند  کاست و حس استقلال طلبي آنها را تحريک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ايران جدا شوند . هنگامي که مسئله گيومت مغ پيش آمد و به پادشاهي رسيد موجب شد ديگران نيز به فکر سلطنت بيافتند .
داريوش در مدت قريب به دو سال مجبور بود با اغتشاشاتي که در همه نواحي مملکت او ايجاد شده بود بجنگد . داريوش براي جلب توجه قلوب مردم مصر ، به آنجا سفر کرد و در حدود 512 يا 513 ق. م اقدام به جنگ با سکاها کرد . لشکر عظيم ايرانيان از تنگه بُسفر گذشتند و تراکيه شرقي را مطيع ساختند و از دانوب عبور کردند . هدف اين لشکرکشي ظاهرا برقراري  امنيت در مرزهاي شمالي هخامنشي بود . داريوش پس از چند هفته پيشروي در دشتهاي روسيه ناگزير بازگشت . در زمان داريوش هند غربي نيزتبعه ايران شد . مهم ترين وقايع سلطنت داريوش ، شورش شهرهاي يوناني در مقابل حکومت ايران است که منجر به جنگهاي مدي گرديد . در لشکرکشي اول کاري از پيش نرفت . در لشکر کشي دوم ، ايرانيان در ماراتن توفيقي بدست نياوردند . پيش از آنکه داريوش اقدام به جنگ سوم کندشورشي در مصر روي داد و توجه داريوش به آن معطوف شد . قبل از توضيح در مورد شورش مصر بايد گفت که قشون ايران در جنگ ماراتن شکست نخورد بلکه عقب نشيني کرد و يکي از نواقص عمده سپاهيان ايران در زمان هخامنشي اين بود که بجز آن قسمت زبده ، کع گارد جاويدان بود ، بقيه اسلحه دفاعي نداشتند . مثلا سپرهايشان از ترکه بيد بافته شده بود . سربازان جاويدان هم معمولا در قلب سپاه جاي مي گرفتند و گاهي هم ، چنان که در ماراتن روي داد قلب قشون دشمن را مي شکافتند . ولي چون جناحين لشکر ايران نمي توانستند به واسطه نداشتن سلاح همان قدر پيش روند سپاهيان جاويدان مجبور مي شدند براي مساوي داشتن صف خود با باقي جنگجويان عقب بنشينند . زيرا اگر جز اين مي کردند ممکن بود که سپاهيان دشمن آنها را محاصره کنند . در مورد جنگ ماراتن هم احتمالا چنين شده است . اما در مورد شورش مصر بايد گفت : بعضي از مورخان علت اين شورش را مالياتهاي سنگيني که بر مردم مصر تحميل مي شده دانسته اند ، اما به احتمال قريب به يقين اين علت درست نيست و اين طغيان به دو علت روي داده است :

5 / 4برچسب:, :: 5:43 AM :: نويسنده : mobinkurd
 

 

خشایارشا اول

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

521 قبل از میلاد    

465قبل از میلاد  

مرودشت فارس - نقش رستم 

 

مقبره خشایارشا در نقش رستم

 

بیوگرافی و زندگینامه

  داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها آرتابرزن بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کورش بود به جانشینی برگزید.
خشایارشا در نبشته ای از تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، می گوید:" پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود؛ پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد.
داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه(تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود"
پس از خاکسپاری، تاجگذاری انجام می شد. تنها نوشته ای که ازآیین تاجگذاری برجای مانده نوشته ی پلوتارک درباره ی برتخت نشستن اردشیر دوم است، وی می گویید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام می شد که درآن جانشین بایستی جامه ی خود را درآورد و جامه ای را که کورش پیش از شاهی بر تن می کرد بپوشد که با این کار پیوستگی دودمانی گرامی داشته می شد. شاه برای نمایاندن نشستن برتخت باج هایی که به روزگار شاهنشاه پیش بود می بخشید.
خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر(شاید هم هماشهر؛  در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود.  
 خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای" فرداد" که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت.

خشایارشا در یونان
خشایارشا برای دیدار از کشورهای خوربری شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن را داستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشته اند که گویا خشایارشا دست به بسیج بزرگی  زده است. واقعیت آن است که خشایارشا که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا  آنکه هنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید  ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهای یونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ اعلام کردند.
پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی(480 پیش از میلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی می کرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که می توانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد.

 

 

اردشیر اول یا دراز دست

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

485 قبل از میلاد    

424 قبل از میلاد  

مرودشت فارس - نقش رستم 

 

مقبره اردشیر اول در نقش رستم

 

بیوگرافی و زندگینامه

 پس از مرگ خشایار شاه، پسرش ارشک با نام اردشیر ( پارسی باستان :" آرتاخشترا") بر تخت شاهنشاهی نشست. نویسندگان یونانی به او درازدست گفته اند. نلدکه گوید نخستین کسی که این لقب را برای او نوشته دی نن بوده و دیگران از وی برداشت کرده اند. دی نن این لقب را به معنای گستردگی توان وی به کاربرده است. پلوتارک می نویسد که وی در بزرگواری و روان والایش در میان شاهنشاهان هخامنشی برجستگی دارد. در روزگار وی رخنه ی ایران در یونان پیوندی برپایه ی احترام بود. واردشیر خودمختاری برخی شهرهای یونان مانند آتن را پذیرفت.
اردشیر در نخستین سال شاهنشاهیش به بازسازی سیستم فرمانروایی پرداخت و شهربان هایی برگزید و همچنین کیفرها را ملایم تر کرد.
شورش مصر
آگاهی از درگذشت خشایارشاه به گروهی از مصریان فرصتی برای شورش داد( سال 99 هخامنشی). هخامنش عموی اردشیر که شهربان مصر بود، در شورش کشته شد. شورشیان از مزدوران یونانی بویژه آتنیان بهره می بردند و چنین برمی آید که شورش پشتوانه ی مردمی نداشته است. ایرانیان و مصریانی که در شورش دست نداشتند به دژ سپید ممفیس پناهنده شدند.
اردشیر ارتاباذ شهربان کیلیکیا و بغ بوخش شهربان سوریه(نوه ی بغ بوخش که از یاران داریوش بود) را فرمان داد تا به کمک ایرانی ها در مصر بشتابند. چون نیروی دریایی آماده نبود و جنگ در مصر و نیل نیاز به آن داشت ناچار یک سال برای آمادگی نیروی دریایی گذشت. پس از آن ارتاباذ با نیروی دریایی راهی مصب نیل شد و بغ بوخش به سوی ممفیس رفت. شورش سرکوب شد، با این حال محاصره گروهی از شورشیان در یکی از آداک های( جزیره های) نیل بیش از یک سال به درازا کشید. سرانجام در سال 105 هخامنشی، اوضاع مصر به حالت عادی برگشت.
هرودت هنگام بازدید از مصر چندی پس از شورش می گوید: پارسیان امروزه نیز برای آنکه جریان نیل محفوظ بمانداز این راه( راه رودخانه ای که ممفیس را به دریا پیوند می داد) پاسداری می کنند زیرا اگر فشار آب باعث شکستن سد شود و آب سرازیر گردد سراسر شهر به زیر آب می رود. از سوی دیگر آنان با کنترل همه ی کشتی هایی که در رود رفت و آمد می کنند، جلوی بهره گیری شورشیان از انها را می گیرند.
برخی از آداک های (جزیره های) دریای اژه و همچنین قبرس در روزگار وی دچار ناآرامی هایی شد که با اقدام های بخردانه ی اردشیر و کارگزارانش از میان رفت.
روزگار شاهنشاهی وی 41 سال بود. وی را دادگستر و مردم نواز یادکرده اند؛ در روزگار وی مردم در آسایش بودند. وی در سال 135 هخامنشی زندگی را بدرود گفت. کتزیاس نام همسر وی را داماسپیا نوشته است و می گوید که وی در همان روز که اردشیر مرد، زندگی را بدرود گفت. یگانه پسرآنها خشایارشا بود که پس از مرگ اردشیر به تخت نشست.

5 / 4برچسب:, :: 5:43 AM :: نويسنده : mobinkurd
 

 

سغدیان

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

423 قبل از میلاد  

نا معلوم  

 

سربازان هخامنشی - آجرلعابدار - تخت جمشید

 

بیوگرافی و زندگینامه

  نام سغدیان به صورت سغدیانس نیز آمده ، وی پسر اردشیر اول از زنی بابلی و غیر عقدی به نام آلوگونه بود ، واز این جهت نیز یونانیها او را داریوش نوتوس یا داریوش حرامزاده خوانده اند ، سغدیان به اتفاق خواجه ای به نام فرناک ، شبانه برادرش خشایارشا دوم را در خوابگاهش کشت و خود قدرت را به دست گرفت . یکی از درباریان بسیار خوشنام و محبوب به نام باگورازوس مامور شد تا جنازه خشایارشا دوم و اردشیر و داماسپیا را که تقریبا" در فواصل نزدیک به هم مرده بودند ، به مقبره شاهان هحامنشی در پارس ببرد . اما همینکه باگورازوس به پایتخت بازگشت ، سغدیان که از دیرباز کینه او را در دل داشت ، به این بهانه که چرا بی اجازه بازگشته ، حکم اعدام او را صادر و بدینگونه باگورازوس سنگسار شد . با قتل باگورازوس و خشایارشا سپاهیان از سغدیان دلگیر شدند ، اما سغدیان کوشید تا ایشان را با پول و هدایا طرفدار خود سازد ، لیک نتوانست . از آنجا که سغدیان نتوانست دل سپاهیان را به دست آورد ، چنین پنداشت که از طرف برادرانش تحریکاتی می شود . پس نسبت به آنها و خصوصا" نسبت به اخس که در آن هنگام والی باختر بود ظنین شده ، اخس را به دربار احضار کرد . اما اخس که قصد سو برادرش را دریافته بود ، در رفتن تعلل ورزید و پیوسته وعده داد که به زودی خواهد امد . چیزی نگذشت که وی با فراهم آوردن سپاهی ، با ارباریوس – سردار سواره نظام - ، آرکسانس – والی مصر – و یکی از خواجه های اردشیر به نام آرتکسارس – که به ارمنستان تبعید شده بود – متحد شد و قدرت را دربابل به دست گرفت و با نام پادشاهی داریوش دوم ، تاج بر سر نهاد ، در کمتر از دو هفته بعد اخس در شوش به قدرت رسیده بود . سغدیان به دلیل همراهی نکردن سپاهیان و بزرگان با او ، ناچار از قدرت کناره گرفت و به گوشه ای گریخت ، اما داریوش دوم که نمی خواست او را به عنوان یک مدعی حکومت وقدرتی تهدید کننده ، زنده نگهدارد ، قصد دستگیری او را کرد ، پس با این مقصود ، او را نزد خود طلبید و وعده ها داد و حتی سوگند خورد که قصد سویی برای کشتن او ندارد . به رغم اینکه دوستان سغدیان او را از رفتن منع کردند ، اما سرانجام فریب خورده و از ترس به نزد او رفت ، داریوش دوم نیز او را بی درنگ دستگیر کرد ، اطاقی را پر از خاکستر ساخته ، سغدیان را پس از خوراندن خوراک و نوشابه بسیار ، بر روی تیری که بالای خاکسترها بود نهادند و چون سرانجام خوابش برد ، در خاکسترها افتاد و خفه شد . مدت حکومت سغدیان هفت ماه بود   

5 / 4برچسب:, :: 5:43 AM :: نويسنده : mobinkurd
 

 

داریوش دوم ( اخس )

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

404 قبل از میلاد  

تخت جمشید  

 

مقبره داریوش در تخت جمشید

 

بیوگرافی و زندگینامه

 از آنجا که سغدیان نتوانست دل سپاهیان را به دست آورد ، چنین پنداشت که از طرف برادرانش تحریکاتی می شود . پس نسبت به آنها و خصوصا" نسبت به اخس که در آن هنگام والی باختر بود ظنین شده ، اخس را به دربار احضار کرد . اما اخس که قصد سو برادرش را دریافته بود ، در رفتن تعلل ورزید و پیوسته وعده داد که به زودی خواهد امد . چیزی نگذشت که وی با فراهم آوردن سپاهی ، با ارباریوس – سردار سواره نظام - ، آرکسانس – والی مصر – و یکی از خواجه های اردشیر به نام آرتکسارس – که به ارمنستان تبعید شده بود – متحد شد و قدرت را دربابل به دست گرفت و با نام پادشاهی داریوش دوم ، تاج بر سر نهاد ، در کمتر از دو هفته بعد اخس در شوش به قدرت رسیده بود . سغدیان به دلیل همراهی نکردن سپاهیان و بزرگان با او ، ناچار از قدرت کناره گرفت و به گوشه ای گریخت ، اما داریوش دوم که نمی خواست او را به عنوان یک مدعی حکومت وقدرتی تهدید کننده ، زنده نگهدارد ، قصد دستگیری او را کرد ، پس با این مقصود ، او را نزد خود طلبید و وعده ها داد و حتی سوگند خورد که قصد سویی برای کشتن او ندارد . به رغم اینکه دوستان سغدیان او را از رفتن منع کردند ، اما سرانجام فریب خورده و از ترس به نزد او رفت ، داریوش دوم نیز او را بی درنگ دستگیر کرد ، اطاقی را پر از خاکستر ساخته ، سغدیان را پس از خوراندن خوراک و نوشابه بسیار ، بر روی تیری که بالای خاکسترها بود نهادند و چون سرانجام خوابش برد ، در خاکسترها افتاد و خفه شد .پس از آن یکی دیگر از برادارن داریوش دوم به نام آرستی تس در نواحی سوریه بر او یاغی شد و با پسر بازمانده بگ بوخش ، به نام ارتیفیوس – که سپاهیان مزدور یونانی را در خدمت داشت همدست شد . داریوش یکی از سرداران خود به نام اردشیر را به جنگ ایشان فرستاد و اردشیر پس از دو بار شکست و سرانجام با دادن رشوه به سپاهیان یونانی توانست ارتیفیوس را تسلیم خود سازد و پس از مدتی آرستی تس نیز خود را تسلیم نمود ، و شبی هر دو را از خواب بیدار کرده و بلادرنگ در خاکستر خفه کردند . داریوش پس از نابود کردن برادرانش به انقام از فرناک خواجه برخواست و دستور سنگسار او را داد . در زمان داریوش دوم مصر نیز دست به شورش زد و به مدت شش سال استقلال اعلام کرد اما سرانجام این شورش در سال 408 پیش از میلاد پایان یافت و مصر مجددا" مستعمره ایران گردید . داریوش دوم در سال 404 قبل از میلاد بر اثر بیماری درگذشت ، داریوش دوم به مدت 19 سال حکومت کرد . حکومت او با کشتار برادرانش آغاز شده بود ، وی در سراسر این مدت به روشنی نشان داد که هیچ شباهتی با همنام بزرگش داریوش کبیر ندارد ، عدم پایبندی به قولهایی که به مقلوبین می داد و در پیش گرفتن سیاستهای خشونت آمیز با درباریان و بزرگان ، شاید ناشی از هراس و بی اعتمادی بود که او از محیط دربار داشت ، درباری که زمام آن در دست زنان و خواجه سرایان بود ، سیاست داریوش دوم سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن بود ، با این همه داریوش دوم چیزی را از ایران از دست نداد .

5 / 4برچسب:, :: 5:43 AM :: نويسنده : mobinkurd

داریوش سوم

تاریخ تولد :  ............

تاریخ  درگذشت : .....

توضيحات -  آرامگاه : .

 

    

330 قبل از میلاد  

مقبره شاهان در پارس 

 

نقش رستم آرامگاه شاهان در فارس

 

بیوگرافی و زندگینامه

 باگواس خواجه پس از کشتن ارشک ، چنین صلاح دید که فردی را به شاهی برگزیند که هم از خاندان هخامنشی باشد و هم فردی دور از دربار بوده باشد ، تا بتواند خودش زمام امور را در دست داشته باشد . کشتاری هم که توسط او در خاندان هخامنشی شده بود دیگر کسی را بر جای نگذاشته بود که سزاوار پادشاهی باشد . از اینرو داریوش را که از شاخه فرعی خاندان هخامنشی بود ، به قدرزت رسانید ، اما مدتی بعد داریوش حاضر به تمکین از باگواس خواجه نشد ، باگواس که انتخاب خود را اشتباه می دید درصدد بر آمد تا داریوش را نیز به قتل برساند . اما داریوش از قصد او آگاه شد و باگواس را به نزد خود خوانده ، دستور داد تا در حضور ام زهری را که تهیه کرده بودند بنوشد . باگواس نیز به ناچار چنین کرد و درگذشت . در آغاز سلطنت داریوش سوم شورشی در سال 334 قبل از میلاد به وقوع پیوست که داریوش آنرا سرکوب نمود . اسکندر مقدونی در سال 335 قبل از میلاد پس از درگذشت پدرش – فیلیپ دوم – جانشین او گشت و بدون هیچ تردیدی توانست یونان را مجبور کند او را سپهسالار کل یونان بشناسند ، داریوش بعد از درگذشت فیلیپ خیالش از بابت مقدونیه راحت شده بود ، اما چندی نگذشت که با آگاهی از فتوحات اسکندر ، داریوش به فکر جنگ افتاد ، اما هنوز تشویشی را در خود احساس نمی کرد . تشویش ضروریی که اگر در وجودش پیدا می شد ، قطعا" می توانست سرنوشت خودش و ایران را به گونه ای دیگر رغم بزند . در بهار 334 قبل از میلاد اسکندر بدون هیچگونه ممانعتی از جانب ایرانیان از تنگه داردانل گذشت و وارد آسیای صغیر شد . در اولین جنگ به نام گرانیک ، در سال 334 قبل از میلاد سپاه ایران با 20000 سواره نظام و 20000 پیاده نظام اجیر یونانی در برابر سپاه اسکندر با 35000 سپاهی قرارگرفت ، ایرانیان از غایت غرور حاضر نشدند که سواره نظام را به کار گیرند ، اما اسکندر از تمام توان خود استفاده نمود ، در ابتدا به مدد تیر انداران ایرانی پیشرفت با ایرانیان بود اما با یاری سواره نظام سنگین اسلحه وضع فرق کرد . اسکندر توانست مهرداد – داماد شاه – را بکشد ، سرانجام قلب قشون ایران شکافته شد ، و سواره نظام پارس شکست خورد و گریخت . پس از این جنگ داریوش سوم تصمیم گرفت فرماندهی سپاه را شخصا" به عهده گیرد ، پس بابل را لشگرگاه خود قرارداد ، و سپاهی 300 تا 500 هزار نفره ترتیب داد ، سپس با شکوه و جلال بسیار ، در حالیکه زنان ، خدمه ، گنجها و سپاهیانش به طرز پر طمطراقی با او بودند ، از فرات گذشت ، اما درخشندگی سپاه اسکندر تنها از آهن بود ، نه از طلا و نقره . سرانجام جنگ در دشت مجاور شهر ایسّوس از نواحی کلیکیه درگرفت که به جنگ ایسّوس مشهور گشت ، اسکندر پس از نطقی آتشین به قلب لشکر ایران همه برد و سپس به سوی گردنه شاه تاخت و اگر ایرانیان به زحمت مانع رسیدن وی به گرئنه شاه شدند ، اما در همان هنگام اسبان گردونه شاه رم کرده و داریوش متوحش بر زمین افتاد ، لیک بیدرنگ بر اسبی نشسته ، بگریخت . سپاهیان نیز با دیدن فرارشاه ، بگریختند و سپاه اسکندر پیروز شد .و حرم شاه به دست اسکندر افتاد و تمامی بستگان شاه اسیر اسکندر شدند . داریوش در نامه ای خطاب به اسکندر حاضر شد  دخترش را به همسرس اسکندر درآورد و جهیزیه دخترش را نیز ممالک غربی ایران تا رود داردانل قراردهد به علاوه تا 1000 تالان برای باز خرید خویشانش – که اسیر اسکندر بودند - بپردارید  ، اما اسکندر در پاسخ به سفرای داریوش گفت که تمام خزانه و ممالک داریوش از آن اسکندر است و اگر دخترش را هم بخواهد خواهد گرفت .بدینگونه اسکندر تنها راه چاره برای داریوش را تسلیم و یا جنگ قرارداد. اخرین نبرد به نام گوگمل در سال 331 قبل از میلاد رخ داد . با دراوایل جنگ به لطف ارابه های داس دار کار به نفع ایرانیان بود اما اینبار نیز اسکندر به قلب سپاه ایران زد و با نیزه گردونه شاه را هدف گرفت ، گردونه سرنگون شد ، و سپاهیان پنداشتند داریوش کشته شده اما داریوش به زحمت مجددا" در گردونه نشست ، اما بجای جنگ راه فرار را در پیش گرفت ، او عازم سفری بی بازگشت به ماد شد ، درست در همین لحظه سلطنت هخامنشی به پایان رسید ، وگرنه مرگ داریوش در اندکی بعد ، تنها در حد پدید آوردن یک صحنه درآماتیک بود وبس . پس از اسکندر رو به سوی پارس نمود و تخت جمشید و گنجینه های عظیم شاهی را تصاحب نمود ، سپاهیان اسکندر نیز به درون شهر پارسه ریخته و شروع به غارت و تجاوز و کشتار نمودند ، بسیاری از اهالی شهر با دیدن آن شهر دست به خودکشی زدند و خانه های خود را سوزاندند ، گفته می شود در جشنی که بعدا" مقدونی ها برگزار کردند یکی از زنان بدکاره آتنی به نام تائیس ، اسکندر را در حال مستی وادار کرد تا کاخ تخت جمشید را به آتش بکشد ، خواه بدینگونه بود خواه اسکندر عمدا" دست به اینکار زد ، تخت جمشید دیگر کمر راست نکرد ، اما ویرانه های آن همچنان باقی است تا برای برخی مایه عبرت گردد و برای برخی دیگر ، دریغ . اسکندر در سال330 قبل از میلاد برای به چنگ آوردن داریوش به سوی همدان رفت ، سرداران خائن داریوش که از امدن اسکندر خبر دار شدند ، در هراس افتاده ، زخمهای مهلکی به زدند ، او را در حالت احتضار رها ساخته و گریختند ، اسکندر در آخرین لحظات حیات داریوش سوم در حوالی دامغان به بالین او رسید . و بدینشکل سلسله هخامنشی با مرگ داریوش سوم به پایان رسید


حیات سیاسی و زندگی نامه خودنوشت ملا محمد آملی رحمه الله

منابع مقاله:

مجله آموزه، شماره 3، رنجبریان، مهدی؛


 

بر اساس نوشتاری از آیت الله حسن زاده آملی

اشاره

مقاله حاضر مروری بر حیات سیاسی یکی از فقیهان مخالف مشروطه دارد. مرحوم ملا محمد آملی، از یاران شیخ فضل الله نوری بوده، در زمان تحصن عبدالعظیم - که در اعتراض به روند مشروطیت صورت پذیرفت - نامه حمایت آمیزی از سوی زعیم عالیقدر شیعه; مرحوم سید محمدکاظم یزدی دریافت می کند; به همین دلیل از ایشان، در کتب مورخین مشروطه خواه به نیکی یاد نشده است; همانند شخصیت های دیگری که به خاطر مواضع ارزش گرایانه اشان، آماج حملات تبلیغاتی قرار می گیرند.

نوشتار حاضر که بر اساس مطالب آیت الله حسن زاده تنظیم یافته، از آن جهت ارزشمند است که - علاوه بر ارایه مطالب فرزند مرحوم آملی درباره پدر خویش - یک نوشتار از آن فقیه را درباره زندگی خود ارایه می دهد; هر چند جای آن دارد که به صورت تفصیلی و بر پایه تحقیقی وسیع، جزئیات بیشتری از حیات و اندیشه سیاسی این عالم شیعی در معرض مطالعه محققان مشروطه قرار داده شود.

مقدمه

حکومت قاجار در اواخر عمر خود با جنبش عدالت خواهی مردم ایران مواجه، و این جنبش در میانه راه، به نهضت مشروطه خواهی بدل شد. ورود اصطلاح مشروطه در ادبیات سیاسی ایران، رویکردهای متفاوتی را در پی داشت. تعداد قابل توجهی از عالمان معتقد بودند: نظام مشروطه به طور کامل بر شریعت و آموزه های دینی منطبق است. بسیاری از روشنفکران سکولار، نوک پیکان مشروطه را پیش از استبداد متوجه فرهنگ دینی مردم کردند و گروهی از عالمان هم با توجه به این رویکرد مشروطه خواهان سکولار، کوشیدند با افزودن قید مشروعه، خصلت دین ستیزی مشروطه را بگیرند و در عوض، صبغه استبداد ستیزی آن را تقویت کنند.

گروه سکولار برای این که به اهداف خود نائل شوند، با تبلیغات خود، کوشیدند تا حامیان مشروطه مشروعه را طرفداران استبداد معرفی کنند، از این رو شیخ فضل الله نوری را که سر سلسله این جریان بود، در افکار عمومی، استبدادخواه مطرح کردند و در سایه همین تبلیغات توانستند مجتهد اول تهران را در برابر دیدگان مردم به چوبه دار بسپارند. مردم تهران هم برای تماشای به دار آویخته شدن مدافع استبداد در میدان توپخانه اجتماع کردند، و برخی به پایکوبی پرداختند; اما به تدریج متوجه اشتباه خود شدند. از همان جا بود که چهره سکولار مشروطه خود را نمایان ساخت و نقش آن از خشت خام به آینه افتاد. از جمله وقایع دیگری که لایه سکولار مشروطه را به نمایش گذاشت، سرنوشت عالمان دیگر دینی به ویژه یاران شیخ فضل الله بود. یکی از همراهان برجسته شیخ در تهران، ملا محمد آملی بود. ملا محمد آملی مختصری از زندگی نامه خود را نوشته، و در پایان آن به برخی از حوادث تلخ مشروطه اشاراتی داشته است. پس از بررسی گوشه هایی از حیات سیاسی او، اصل نوشته وی را ارائه خواهیم کرد. (1)

حیات سیاسی

مرحوم آیت الله ملا محمد آملی در سال 1263 ق در آمل متولد شد. در هفده سالگی شهر خود را به منظور تحصیل علوم دینی ترک کرد. پس از اتمام تحصیلات عالیه در حالی که در فقه و اصول و فلسفه به مدارج بالایی رسیده بود، در تهران سکنا گزید و از عالمان برجسته آن سامان شد.

 

5 / 4برچسب:, :: 5:43 AM :: نويسنده : mobinkurd
آیت الله محمد تقی بهجت
بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت آیه الله العظمى آقاى حاج شیخ محمد تقى بهجت (دام ظله) در اواخر سال 1334 ه ق در شهر فومن واقع در استان «گیلان» به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود كه مادر را از دست داد .
تحصیلات ابتدایى حوزه را در مكتب خانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیلات ادبیات عرب در سال 1348 ه ق هنگامى كه تقریبا 14 سال از عمر شریفش مى ‏گذشت، براى تكمیل دروس حوزوى عازم (عراق) شد و حدود 4 سال دركربلا معلى اقامت نمود و علاوه بر تحصیل علوم رسمى از محضر استادان بزرگ آن سامان، از جمله مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى (غیر از آیت الله العظمى خویى معروف) بهره برد و در سال 1352 ه ق براى ارائه تحصیل به «نجف اشرف» رهسپار گردید و سطح عالى علوم و حوزه را در محضر آیات عظام از جمله حاج شیخ مرتضى طالقانى (ره) به پایان رساند و پس از درك محضر آیات عظام: حاج آقاى ضیاء عراقى و میرزاى نائیینى (رحمه‏الله) در حوزه درسى آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى وارد شد.
افزون بر این ایشان از محضر آیات عظام حاج سید ابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ محمد كاظم شیرازى (رحمه‏الله) صاحب حاشیه بر مكاسب – و در حوزه علوم عقلى، كتاب (الاشارات والتنبیهات) و (اسفار) رانزد آیت الله سید حسین بادكوبه‏اى (ره) فراگرفت و در زمان تلمذ به تدریس سطوح عالى پرداخت و در تالیف كتاب (سفینه‏البحار) با محدث كبیر حاج شیخ عباس قمى (ره) همكارى نمود و در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از كودكى محضر عالم بزرگوار (سعیدى) و دركربلا از برخى علماى دیگر بهره برد، تااینكه در نجف اشرف در سن 17 – 18 سالگى با آیت حق علامه قاضى (ره) آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در سلك شاگردان اخلاقى – عرفانى ایشان درآمد و سرانجام در سال 1364 هق موافق با 1324 هش قلبى صیقل یافته از معنویت و سینه ‏اى مالامال ازعشق به حضرت حق و با كوله بارى از علم و كمال به سرزمین خویش هجرت نمود و در زادگاهش تشكیل خانواده داد و در حالى كه آماده بازگشت به نجف اشرف بود هنگام عبور موقت در قم در زمانى كه هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى (ره) به قم نگذشته بود موقتا مقیم شد و خبر رحلت اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف را یكى پس از دیگرى مى‏شنود و درشهر مقدس قم رحلت اقامت مى‏افكند .


در قم از محضر آیات عظام: حجه‏الاسلام والمسلمین كوه كمره‏اى و آیت الله العظمى بروجردى به هم رسانیده و انگشت نما مى گردد. معظم پس از ورود به قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و به ترتیب شاگردانى بسیار قیمت گماشت و هنوز نیز تدریس درس خارج ایشان ادامه دارد.
محل تدریس درس خارج ایشان ابتدا در حجرات مدارس و بعد در منزل شخصى خود و اكنون در مسجد فاطمیه واقع در گذرخان تشكیل مى گردد و محل اقامه نماز جماعت و مراجعات عمومى ایشان نیز همین مسجد است.
تالیفات معظم ، عبارتند از :
یك دوره كامل اصول ، حاشیه بر مكاسب شیخ انصارى (ره) و تكمیل آن تا آخر مباحث مربوط به مكاسب و متاجر، دوره كامل طهارت ، دوره كامل كتاب صلاه ، دوره كامل كتاب زكات ، دوره كامل كتاب خمس و حج ، حاشیه بر كتاب ذخیره العباد مرحوم شیخ محمد حسین غروى ، چندین مجله تقریبا یك دوره فقه فارسى، حاشیه بر مناسك شیخ انصارى (ره) و…

5 / 4برچسب:, :: 5:43 AM :: نويسنده : mobinkurd

محتواي رقص عشق است .عشقي كه كل كائنات را به حركت وا مي دارد.

 تاريخ هنر گواه است كه بشر از ابتداي خلقت به كمك رقص و ريتم موفق گرديد به كارهاي خود نظم بخشد . رقص و موسيقي به طبيعت آدمي جلوه انساني مي بخشد

گزنفون در كوروش نامه به دوران ماد اشاره دارد و مي نويسد كه شاه خود نيز گاه گاه به پايكوبي و دست افشاني برمي خواسته است . همچنين در تاريخ شاهنشاهي هخامنشي نوشته اولمستد آمده است : سالي يك بار در جشن مهرگان فرمانرواي هخامنشي مي بايست ميگساري كرده و رقص پارسيانه كند . كه اين رقص بازمانده اي از رقص جنگي ادوار پيش از هخامنشي بوده است . . .
رقص های فلکلوريك ایرانی

بابا كرم

در میان رقص های فلوکلور ایرانی، رقص " باباکرم " از رقصهای ایرانی است که ویژگیهای خاصی دارد ومنحصرا توسط مردان اجرا میشود. در " بابا کرم " از رقص شانه و کمر استفاده میشود و رقاص لباس سیاه و سفید جاهلی بر تن میکند و معمولا لنگی را بر گردن آویزان کرده و از آن در طول اجرای رقص استفاده میکند. رقص بابا کرم بازمانده از دهه 1320 شمسی و از رقصهای به اصطلاح " کوچه بازاری " و " تخته حوضی " است که بسیار مورد محبوبیت قرار گرفته. هايده کيشی پور، استاد رقص ایرانی داستان بابا کرم را اینطور تعريف می کند : « داستان بر می گردد به زمان رضا شاه و ماجرای کشف حجاب. یکی از این خانم های شازده، باغبان مسنی داشت به نام بابا کرم.(نوشته شده در سایت باکلاس دات کام) هر وقت خانم به باغ مي آمد باغبان را صدا می کرد: بابا کرم چطوری؟ این باغبان به تدریج عاشق این خانم می شود و بعد از مدتی که خانم به فرنگ سفر می رود ، بابا کرم از عشق اون می میرد. همین می شود که در اذهان مردم بابا کرم به عنوان یک مرد عاشق شكل مي گيرد و آن رقص هم در آن زمان نشان دهنده حرکات یک مرد عاشق بوده

در واقع بابا کرم از نمادهای نشان دهنده عشق مرد ایرانی به معشوقه اش هست کسی که بخاطر دوری از دختر مورد علاقه اش جانش را از دست میدهد

 

پیوندهای روزانه
پيوندها

    تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان nian و آدرس mobin1.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 70
بازدید ماه : 225
بازدید کل : 126301
تعداد مطالب : 149
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1